ازمن گرفتی گرمای خود را

میخواهم پرواز کنم

از من گرفتی ناگهان گرمای خود را


لبخند های مست و بی پروای خود را



تانشکفد احساس زنبق های وحشی

تا پرکنی از خون دلها پای خود را



نفرین بر این ماه و پلنگ زخم خورده

نفرین برآنکه خط زده دنیای خود را



دوزخ نشینم کرده ای آرام آرام

دادی به دستم سیب ناپیدای خود را



حالا نمایان می کنی یکبار دیگر

از پشت پرده چهره ی حوای خود را



یکتا پرستی را رها کردم چرا که

درمن نشاندی جای آن بودای خود را



مجنون تر از مجنون خیابان گرد و رسوا

درجستجویم روز و شب لیلای خود را



آرامشم را باردیگر باز گردان

تا با تو من پیدا کنم فردای خود را . . .



+نوشته شده در شنبه 12 فروردين 1391برچسب:,ساعت9:26توسط نادیا | |